حرف رفتن میزنی ...

ساخت وبلاگ
ز عرش تا به زمین خورد جسم اطهر تورسید بر همه عالم صدای مادر توچگونه پای شیاطین به روضه‌ات وا شدبرای عالم معنا همین معمّا شد !؟یکی به نیزه ، یکی تیغ و‌ آن دگر به عصاهزار و نهصد و پنجاه و ... زخم مانده بجابه هر بهانه دل زینب شما خون شدز هر کرانه به خون تو دشت گلگون شدسلام ما به لب تشنه‌ات عزیز خداسلام ما به تنت یا مقطع الاعضاز جور مردم پستِ منافقِ زندیقنماند از تن پاکت به قدر سنگ عقيقز بسکه بغض علی از سقیفه قاتل ساختبه صبر کشتن تو روضه‌ها مقاتل ساختبه صبر جمله‌ی جسمت هجا هجا کردندبه صبر راس تو را از قفا جدا کردندبه اسبها همه نعل و لگام تازه زدندچه لطمه‌ها که در آخر بر آن جنازه زدندهمینکه راس تو را روی نیزه‌ها دیدندز هر طرف تن پاکت به تاخت کوبیدندچنان به کینه تنت با زمین یکی کردندکه بهر دفن تو آخر حصیر آوردندبنی اسد نگران و علی گرفته به برهمان تنی که نمانده ، همان تن بی سربُرید از همه عالم چو خاتم یمنتکشید ذرّه به ذرّه حصیر زیر تنتبه زیر دِین تو عالم چو بوریا مانَدکه عشق مانَد و از ما برو‌‌‌ بیا مانَدمسیر روضه همیشه سریع و کوتاه استوَ اشک سیر و سلوکِ رَهِ الی الله استگرفته زانوی غم در بغل دل سائلکه هست روضه‌ی مقتل مقابل سائلدخیل بسته دو چشمش به روضه‌ی گودالبه اشک شسته دلش را ز اشک کرده سوالتو دیده‌ای گل زهرا میان گرد و غبارشکسته قامت جنّت ز حقد اهل النّارتو دیده‌ای ز عطش دیده‌ی پُر از دودشلبان پُر‌ترک و خشک و خاک آلودشتو اشک مادر قامت خمیده را دیدیچرا ز چشم فلک بی امان نباریدی ؟! حرف رفتن میزنی ......ادامه مطلب
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 18 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 16:37

این فرش حرم نیست گلستان بهشت است روییده ز خاک قدم زائر سلطان یا دسته گلی سرخ ز فردوس برین است از سوی خدا پیشکش شاه خراسان حرف رفتن میزنی ......
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 23 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 16:37

همینکه شمس جمالت به نیزه کرد غروبرسید پای حرامی به خیمه‌ی محبوببه چادر حرمت شعله تا شبیخون زدگرفت دامن دل را و سر به هامون زدز دست شعله‌ی آتش که پا گرفته همهدوید طفل هراسان ز گرگها چو رمهبه گوش پاره و پای برهنه در صحراتمام دشت شده ناله‌ی بنی الزهرایکی به کعب نی و دیگری به زور حسدز بوستان علی غنچه‌ها نموده لگدیکی به سیلی محکم ز باغ آل عباچه لاله‌ها که نموده به گوشواره جدایکی ز غنچه گرفته گلاب خون با مشتیکی به ضرب لگد دختر یتیمی کشتچه وحشیانه به غارت دریده و بردندچه بچه‌های گلی زیر دست و پا مردندبه روضه‌ای که حسینش ز صدر زین افتادعقیله هی ز کتک پا شد و زمین افتادز فرط غصه چنان روضه در لهوف آمدکه ماه غرق خجالت شد و خسوف آمدچو کودکان دل شب زابراه و سرگردانستاره‌ها همه آواره از زمین و زمانبه غیر عمّه‌ی قامت خمیده و تنهاکسی نبود به گِرد سلاله‌ی زهرایکی یکی همه گلهای باغ را برچیددر آن میانه دو تا نازدانه را چو ندیدبه هر توان که نمانده دوباره شد راهیچنانکه که طف همه دریا و گمشده ماهیکه ناگهان نگهش در سیاهی صحراشکست ظلمت شب را و دید واقعه رادر آن سیاهی شب پشت بوته‌ای لرزاندو نازدانه در آغوش هم ولی بی جانعطش ربوده نفس‌‌هایشان ز فراروَ قلب کوچکشان هم ز ترس مانده ز کارکجاست مدفن طفلان؟ کسی نمی‌داند!هنوز عمّه گمانم که روضه می‌خواندمن از حکایت ماه و ستاره فهمیدمکه هر چه گوش فلک کر نموده من دیدمزبان شعر تو سائل همیشه آئینی ستز روضه تا نظر لطف دوست راهی نیست حرف رفتن میزنی ......ادامه مطلب
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 20 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 16:37

با خیال تو به هر جا نظر انداختمی

هوش بردی تو و من هم دل و جان باختمی

قرعه ی عشق زدم عقل و جنون را آخر

ارگ دل را به گِل و خشت جنون ساختمی

مرکب شعر من از بیخ کمیتش لنگ است

غیر هر بار که با عشق تو می تاختمی

:: برچسب‌ها: عاشقانه

حرف رفتن میزنی ......
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:51

تلافی در خیبر که حیدر از جا کند

در حریم خدا را چهل تن کندند

برای رد شدن از در هجوم می بردند

چه وحشیانه ز یاس‌اش عبور می کردند

به دستِ بسته‌ی دست خدا قسم آنروز

تمام یاس علی را تمام آزردند


حرف رفتن میزنی ......
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:51

شب جمعه است هوای حرمت کردم آه تو کجا و حرم و حال منِ روی سیاهتشنه ی روضه و اشکم فتقبل منّابه فدای لب عطشان تو یا ثارالله چقدر گریه طلب دارم از این چشمانم چقدر اشک بر این غربت ما هست گواهروزگاری است که بر روضه پناه آوردیم مدتی حیف دگر هیچ نداریم پناه آنقدر غصه به دل هست کز آن جا دارد که برم هر شب از احوال خودم سر در چاه نوکر از نوکری هیئت تو نوکر شدامر کن ! دم بزنم ، چای بریزم ای شاه حلقه ی سینه زنی بود که پاگیرم کردکوچه ی سینه زنی بود مرا چشم به راهوسط شور دم از باز دم نوکر بودبه گمانم که میاندار علی اکبر بود  حرف رفتن میزنی ......ادامه مطلب
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 64 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 2:50

بوی'>بوی هیئت ، بوی روضه ، کوچه ی سینه زنینوحه ی پر شور و زیبای " حسین عشق منی "سوز و بغض و گریه و ذکر حسین یالیتنی ...کوی و برزن پر ز عطر خاطرات ماندنیفصل حزن عاشقان و بانگ ماتم می رسدآی خیل شیعیان ... دارد محرم می رسددست در دست نسیم یاد ایّام عتیقغرقِ در دریای فکر کودکی هایم عمیقیادم آمد پاک بودم پاک مانند عقیقبا حسین فاطمه بیش از همه بودم رفیقخواب دیدم کربلا را مست تعبیرش شدماز همان روز ازل گویا نمک گیرش شدمدر دلم طوفان وصلی شور برپا می کنددیده را در نهضت اش غرق تمنّا می کندعشق گویا رنگ و بویی تازه پیدا می کندقطره اشکی بی ریا دل را مُصفّا می کندشکر می گویم خدا را تا گدای این درمتا ابد بر آستانش سر به سجده می برمگرم هیئت ، مست روضه ، غرق شور و همهمهروز و شب ، هفته به هفته ، ماه ها بی واهمهعشق بازی با تو کردم سال ها مثل همهدلخوش این ماجرا بودم عزیز فاطمهناگهان بزم و بساط عاشقی برچیده شدنسخه ی هیئت ... بماند ماجرا ، پیچیده شدروضه ها تعطیل یا هیئت مجازی می شودبا یقین و باور افراد بازی می شودرفتنِ در انزوا فرهنگ سازی می شوداز نماز با جماعت بی نیازی می شوداز دل ارحام اُمّت ، از قضا رفته صلهتا گرفتیم عاقبت بی پرده با هم فاصلهقدر نعمت را ندانستیم و رحمت نیز همیا که رحمت رفته از اوقات و نعمت نیز همحسرت این روضه ها حتی به زحمت نیز هممی رسد تعبیر خیلی ها به قسمت نیز هممی کند تفسیر هر کس باب میل خود ولی ...ما گره خوردیم در بند حسین ابن علی (ع)سائلا ! دلشوره ی رزق محرم دارم وعقده ی هیئت ، توسل ، اشکِ با هم دارم وغصه ی سینه زنی با شورِ توام دارم وحسرت شال عزا و رخت ماتم دارم واربعین ، پای پیاده تا حرم ... یادش بخیر آه ... شوق دیدن شاه کرم ... یادش بخیر حرف رفتن میزنی ......ادامه مطلب
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 65 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 2:50

وقتی که خبر رسید مهمانی شد عالم همه انگار چراغانی شد در جشن تولد تو ای شاه رئوف خوشبخت جهان شیعه ی ایرانی شد حرف رفتن میزنی ......
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 64 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 2:50

می روی و می بری جان مرا ای نازنین ! جسم بی جان را نخواهد زینبت ای مه جبین ! با وفا ! گیرم وداع با تو را ، من با توام  حال فکری کن عزیز من ! برای بعد از این  معنی با تو نبودن را نمی فهمم حسین ! کِی زمین دیده ، زمان بنوشته روزی این چنین ؟! این دم آخر ش حرف رفتن میزنی ......ادامه مطلب
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 63 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 11:36

سفر غصّه ها رسیده به سر  پاگرفت آخرین وداع صفر از چه نالم ؟ ز چشم بیمارم ؟ یا که بر داغ مانده از خیبر بستری غرق نور یا خورشید و چه زیبا ستارگان و قمر تابش مهر و بارش باران هفت رنگین کمان ز دیده ی تر حسنین و زینبین و علی حلقه ی وصل سوره ی کوثر همگی با حرف رفتن میزنی ......ادامه مطلب
ما را در سایت حرف رفتن میزنی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeleshirazi بازدید : 70 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 11:36